قولش می رفت ، سرش نمی رفت !
جعفری مقدم |
سه شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۴۶ ب.ظ |
۰ نظر
به مادر قول داده بود برگرده .
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمهاش افتاد ، لبخند تلخی زد و گفت :
بچه ام سرش می رفت ، قولش نمی رفت !
شادی روح شهدا صلوات
چشم مادر که به استخوان های بی جمجمهاش افتاد ، لبخند تلخی زد و گفت :
بچه ام سرش می رفت ، قولش نمی رفت !
شادی روح شهدا صلوات
- ۰ نظر
- ۱۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۵:۴۶